ویو پیتررسیدم اونجا و از پنجره نگا میکردم نیلیا بیچاره خیلی ترسیده بودویو نیلیا- خواهش میکنم ولمکن هرچی بخوای بهت میدم ویکتور+ نه دیگه نشد گفتم خودتو گریه وتقلا دیگه فایده نداشت و هیچ راه فراری هم نبودادامه کامنت (اسماته نمیخوای نخون)